به بیماری بگویید: "متشکرم!"

فهرست مطالب:

تصویری: به بیماری بگویید: "متشکرم!"

تصویری: به بیماری بگویید:
تصویری: کتاب صوتی متشکرم از ته دل اثر جین بیوکنن 2024, آوریل
به بیماری بگویید: "متشکرم!"
به بیماری بگویید: "متشکرم!"
Anonim
به بیماری بگویید: "متشکرم!"
به بیماری بگویید: "متشکرم!"

در نگاه اول ، این بیماری همیشه در نامناسب ترین لحظه ظاهر می شود ، زمانی که فرد کارهای مهمی برای انجام یا ملاقات های امیدوار کننده با شرکای خود دارد ، و سپس ناگهان سیل واقعی در بینی او رخ می دهد ، چشمانش آب می شود و به نظر می رسد سرش پر از چدن زمان می گذرد ، و معلوم می شود که این بیماری از مشکلاتی که در صورت ملاقات و امضای قراردادها ممکن است رخ دهد ، نجات یافته است. این چیه؟ آیا این یک تصادف اتفاقی است یا فرشته نگهبان بلافاصله سر و صدا کرد و بخش خود را از مشکلات بزرگ نجات داد و آنها را با مشکلات کوچک و به راحتی گذراند؟

من در زمان اتحاد جماهیر شوروی پرورش یافتم ، زمانی که ادیان از مد افتاده بودند ، فلسفه شرق غیرقابل دسترسی بود و مارکسیسم-لنینیسم می آموخت که "ماده" ابتدا ظاهر شد و تنها پس از آن "روح" پدید آمد ، که تعیین کننده آگاهی انسان است ، یعنی در به نظر او انسان در چه شرایطی زندگی می کند بنابراین ، وقتی ما شاهد اینترنت بودیم ، که امکانات خواندن ادبیات را به نسبت جهانی افزایش داد ، معلوم شد که همه چیز در زندگی در سیاره کوچک ما چندان ساده و بی چون و چرا نیست.

در آغاز کلمه بود …

امروزه ادبیات فلسفی و روانشناختی متفاوتی ظاهر شده است ، که می گوید وجود نیست که آگاهی را تعیین می کند ، بلکه یک شخص با آگاهی خود ، دقیق تر ، با افکار خود ، وجود خود را ایجاد می کند. اگر زندگی خود را تجزیه و تحلیل کنید ، باید با این نتیجه گیری موافق باشید.

به عنوان مثال ، مادرم به من گفت که وقتی بچه بودم ، می گفت من سه فرزند خواهم داشت. من به طور غیرمنتظره ای همین ایده را در نامه هایی به شوهر آینده ام کشف کردم ، که در آن در مورد نحوه فکر من در مورد زندگی خانوادگی صحبت کردم. شما چی فکر میکنید؟ من دقیقاً سه فرزند دارم ، هیچ سقط جنین ندارم و هیچ مشکلی برای زنان وجود ندارد. این ایده محقق شد و به این معنی نیست که من آن را دائما در ذهنم نگه داشته ام. او جایی در ناخودآگاه من زندگی می کرد ، که همان کتابها بخشی از آگاهی عام بالاتر را می دانند که جهان مادی را ایجاد کرده است. و این تنها نمونه تأیید برتری تفکر در زندگی من نیست. ممکن است کسی بگوید این یک تصادف است. اما ، سعی کنید وقایع زندگی خود را بی طرفانه تحلیل کنید و آنها را با افکار خود مقایسه کنید. مطمئناً "تصادفات" مشابه زیادی پیدا خواهید کرد.

با این حال ، در کتابهای مذهبی حکمت زیادی وجود دارد. به عنوان مثال ، "عهد جدید" با این خط آغاز می شود: "در ابتدا کلمه بود …". و "کلمه" چیست؟ "کلمه" یک "فکر" است که با صدای بلند گفته می شود ، یعنی "در ابتدا یک فکر بود …".

بیماری ثمره افکار "بد" ماست

وقتی بیمار می شویم ، شروع به بلعیدن قرص می کنیم یا به پزشک مراجعه می کنیم. و روانشناسان به شما توصیه می کنند افکار خود را تجزیه و تحلیل کنید تا علت بیماری خود را در آنها بیابید. هنگامی که دلیل پیدا کردید و افکار خود را به مثبت تبدیل کردید ، این بیماری بدون هیچ دارویی به خودی خود از بین می رود.

من چنین تجربه شخصی ندارم ، زیرا خیلی دیر با چنین ادبیاتی برخورد کردم. اما ، والری ولادیمیرویچ سینلنیکوف ، یک پزشک معتبر ، در کتاب خود "بیماری خود را دوست داشته باشید …" مثالهای بی شماری از عمل خود ارائه می دهد ، هنگامی که بیمارانی به او مراجعه کردند که پزشکان دیگر نتوانستند به آنها کمک کنند ، و او به آنها در یافتن در ضمیر ناخودآگاه خود ، آن افکاری را که باعث بیماری شده اند به خاطر بسپارید. با تغییر افکار و نگرش خود نسبت به این موضوع ، مردم بهبود یافتند.

به دلایلی من به این مرد اعتقاد دارم.

بیماریهای کودکان

من نمی توانم با چنین فرضیه ای موافقت کنم که بیماری بر کودکان تأثیر می گذارد. از این گذشته ، به دلیل سن ، آنها هنوز قادر به ایجاد افکار منفی نیستند ، بیماری های آنها از کجا ناشی می شود؟ اما روانشناسان به راحتی بیماری های کودکان را ناشی از افکار "بد" والدین خود می دانند که منفی آن به کودکان سرایت می کند.

و دوباره توضیحی برای بیماریهای دوران کودکی خود پیدا کردم. واقعیت این است که تقریباً از اولین روزهای تولد تا پنج سالگی ، من توانستم از تمام بیماری های دوران کودکی رهایی یابم. حتی پزشکان به مادرم گفتند که من در این دنیا مستاجر نیستم. با این حال ، پزشکان سریع نتیجه گیری کردند.

تنها پس از خواندن این ادبیات "پیشرفته" ، دلیل سختی های دوران کودکی خود را درک کردم. مامان من را در چهل سالگی به دنیا آورد. در آن روزها ، چنین سنی برای زایمان دیر در نظر گرفته می شد ، و بنابراین مادرم به وضوح نگران اواخر بارداری خود بود ، که به اعتقاد من ، خوشایندترین افکار را در ذهن او به وجود نیاورد. با این حال ، پس از آنکه توانست از من پرستاری کند ، او افکار خود را تغییر داد و بنابراین ، سالهای مدرسه من عملاً بدون مرخصی استعلاجی سپری شد.

خلاصه

البته ، من این موضوع را خیلی سطحی مرور کردم. من بسیار متاسفم که قبلاً چنین ادبیاتی وجود نداشت. اکنون سعی می کنم فقط افکار مثبت را در سرم بگذارم ، و بنابراین از سلامتی خود شکایت نمی کنم.

بیماری مجازات نیست. بیماری یک تماس ناخودآگاه است که افکار شما شکلی به خود گرفته است که با افکار ذهن بالاتر موافق نیست. اگر این درک نشود و افکار تغییر نکنند ، بیماری پیشرفت می کند و بدن را از بین می برد.

توصیه شده: